حسین زارع؛ فاطمه امینی؛ علیرضا آقایوسفی؛ سید اسماعیل هاشمی؛ اردوان جلالی
چکیده
این پژوهش با هدف تعیین تاثیر تنظیم شناختی هیجان بر سبکهای تصمیم گیری با در نظر گرفتن نقش میانجیگرانه خودتاملی و بینش انجام گرفت. این مطالعه از نوع پژوهشهای همبستگی با استفاده از مدلیابی علی است. جامعه آماری پژوهش را کلیه کارکنان شرکت پالایش گاز پارسیان تشکیل دادند که از میان آن ها 178 نفر به عنوان نمونه از میان واحدهای مختلف پالایشگاه ...
بیشتر
این پژوهش با هدف تعیین تاثیر تنظیم شناختی هیجان بر سبکهای تصمیم گیری با در نظر گرفتن نقش میانجیگرانه خودتاملی و بینش انجام گرفت. این مطالعه از نوع پژوهشهای همبستگی با استفاده از مدلیابی علی است. جامعه آماری پژوهش را کلیه کارکنان شرکت پالایش گاز پارسیان تشکیل دادند که از میان آن ها 178 نفر به عنوان نمونه از میان واحدهای مختلف پالایشگاه از طریق نمونه گیری طبقهای انتخاب گردید. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و همکاران (2002)، خودتاملی و بینش گرنت و همکاران (2002) و سبکهای تصمیمگیری اسکت وبراس (1995) بود. تحلیل داده ها از طریق الگوی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار AMOS-21 انجام گرفت. تحلیل مدلیابی معدلات ساختاری نشان داد که الگوی پیشنهادی برازنده داده ها می باشد. نشان همچنین نتایج نشان دادند که راهبردهای کارآمد تنظیم هیجان هم به صورت مستقیم و هم از طریق خودتاملی و بینش بر سبک تصمیمگیری کارآمد اثر میگذارند. از این رو سازمانها با به کارگیری راهکارهای مناسب به منظور تنطیم و مدیریت هیجانات کارکنان خود، نه تنها میتوانند خطاهای مربوط به تصمیم-گیری را کاهش دهند بلکه از این طریق میتوانند موجب کاهش حوادث و سوانح در محیط کار شوند.
علیرضا آقایوسفی؛ مجتبی دلیر
دوره 19، شماره 2 ، دی 1391، ، صفحه 101-118
چکیده
واقعیت مرگ و مردن از موضوعهای بسیار پیچیده و عاطفی دوران کودکی است. به طوری که اکتساب و تحول مفهوم رشد یافتهی مرگ، موضوع مورد علاقهای برای چندین دهه بوده است. هدف عمدهی پژوهش حاضر بررسی ارتباط میان میزان آگاهی از مفهوم مرگ و افسردگی در کودکان هفت تا نه سال بود. بدین منظور نمونهای در دسترس از 103 دانشآموز دختر و پسر از مقاطع ...
بیشتر
واقعیت مرگ و مردن از موضوعهای بسیار پیچیده و عاطفی دوران کودکی است. به طوری که اکتساب و تحول مفهوم رشد یافتهی مرگ، موضوع مورد علاقهای برای چندین دهه بوده است. هدف عمدهی پژوهش حاضر بررسی ارتباط میان میزان آگاهی از مفهوم مرگ و افسردگی در کودکان هفت تا نه سال بود. بدین منظور نمونهای در دسترس از 103 دانشآموز دختر و پسر از مقاطع اول، دوم و سوم دبستان انتخاب شد. طرح پژوهش حاضر از نوع همبستگی است.شرکتکنندگان به سؤالهای دو پرسشنامهی مصاحبه مرگ برای کودکان و افسردگی کودکان (CDI) پاسخ دادند. تحلیل نتایج نشان داد که تمام اجزای فرعی مفهوم مرگ با افسردگی در کودکان رابطه مثبت و معنیدار دارند. همچنین، نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد که تنها جزء فرعی اجتنابناپذیری توان پیشبینی افسردگی در کودکان را دارد. با توجه به یافتههای پژوهش حاضر، آگاهی از مفهوم مرگ میتواند در بروز افسردگی در کودکان مؤثر باشد. اما یک آگاهی رشدیافته از مفهوم مرگ این چنین نیست. نتایج بر اساس الگوی تماس با فشار روانی افسردگی مورد بحث قرار گرفتهاند.